آخرين اخبار

بازديد: ۱۴۳
۱

اثر زیگارنیک

اثر زیگارنیک

 دیدید وقتی یک شکلات تخته ای را باز می کنیم با خودمان می گوییم فقط یک تکه از آنرا می خورم و بعد از چند دقیقه کل آن تمام می شود؟ یا وقتی به قصد رفع گرسنگی سر میز ناهار خوشمزه حاضر میشیم و هر چه روبروی ما هست را تا آخرش می خوریم؟ یا دیدن اولین اپیزود از یک فیلم جذاب همان و تا چندین ساعت نشستن پای آن و دیدن آخرین قسمت آن هم همان! یا اولش با خواندن یک فصل از کتاب جالب شروع می کنیم و یک مرتبه می بینیم ساعت 3 شب است و کتاب تمام می شود؟! یا وقتی یک میهمانی تمام می شود فردایش به حرف یکی به دلیل قطع شدن توسط دیگری و نا تمام ماندن، که می خواست چه بگوید؟! فکر می کنیم! یا یک معما به ما داده می شود و زمان حل آن کوتاه است و پس از اتمام وقت، با اینکه پاداشی در کار نیست، طبق مطالعات انجام شده 86 درصد ما کماکان دنبال حل کردن آن هستیم!

 خانم بلوما زیگارنیک؛ روانشناس معروف روسی (1901-1988) در رستوران متوجه شد پیشخدمت ها کلیه جزئیات سفارش غذای هر مشتری را بدون نوشتن روی کاغذ تا قبل از تسویه حساب به یاد می آورند و به محض تسویه حساب نه تنها چیز زیادی از سفارش یادشان نمی آید بلکه حتی بعضی وقتها خود مشتری که غذا خورده را هم به یاد نمی آورند!

 او با پی بردن به این حقیقت که ذهن انسان درگیر کارها و مقولات ناتمام می شود آزمایش های دیگری نیز انجام داد. به عنوان مثال برای دو گروه یک فیلم جذاب پخش کرد، گروه اول فیلم را تا آخر دیدند و دومی ها تا اواسط فیلم را تماشا کردند. چند روز بعد از دو گروه خواسته شد فیلم را تعریف کنند...گروهی که فیلم را ناقص دیده بودند، جزئیات بیشتری از آنرا به یاد می آورند!

 بلوما سپس به یک اصل رسید که مغز ما بیشتر درگیر کارهای ناتمام و منقطع شده می شود تا کارهای تمام شده...آنقدر آنرا به یاد می آوریم تا آن کار تمام شود...ما نیاز به تمام کردن یک کار داریم! از آنچه بیان شد به عنوان اثر زیگارنیک یاد می شود.

 معروف است که موتزارتِ موسیقی دان مریض بود و یکی به عیادت او رفت. موتزارت هم گفت حوصله کسی را ندارم و می خواهم تنها باشم! میهمان او به سالن کناری اتاق او رفت و مشغول زدن پیانو شد و ناگهان آنرا نیمه کاره رها کرد و رفت! می گویند موتزارت از تخت بیماری خود را کَند، سراغ پیانو رفت، نوت را کامل کرد و برگشت به تخت بیماری! چون او نمی توانست آنرا نیمه کاره در ذهن خود رها کند!  

 بطور کلی وقتی در انجام کاری (پاسخ به 50 تا ایمیل مهم که نیاز به توجه ما دارد، نوشتن یک مقاله و یا پستی که قولش را داده ایم، کمک به دوستمان در اسباب کشی که به او قول داده ایم و...) امروز و فردا می کنیم این به معنی باز گذاشتن لوپ ذهن برای انجام آن کار است و تا این لوپ بسته نشود، درگیری ذهن با آن بیشتر و بدون اینکه خودمان متوجه شویم، انرژی فراوانی از آن هدر می رود.

🔻 اثر زیگارنیک یعنی کلنجار رفتن ذهن با کارهای نیمه تمام، هر چه زمان این کلنجار بیشتر باشد به معنی استرس بیشتر و کاهش کارایی و بهره وری ذهن خواهد بود! پس بهترین اقدام؛ تمام کردن آن کار توسط خود ما یا واگذار کردن آن به دیگری است. از سوی دیگر؛ اگر کاری که قرار است تمام شود دارای اهمیت نیست و یا دارای اهمیت کمتری نسبت به کار دیگر است، یک اقدام می تواند مکتوب کردن آن و القای این پیام به ذهن است که می تواند به کار مهمتر بپردازید.

بنابراین اگر کتابی را می خوانید سعی کنید آن را به اتمام برسانید.اگر برنامه ای در ذهنتان است اول آن را به آخر برسانید سپس به دنبال برنامه ی جدید بروید و همچنین بسیاری از موارد مشابه این چنینی.

 

امیرعباس زینت بخش

 

 

 

بازديد: ۱۷۷
۰

معرفی فیلم 3

معرفی فیلم 3

فیلم خارجی :

A dangerous method 2011 :

یک روش خطرناک فیلمی تاریخی محصول سال 2011 است به کارگردانی دیوید کراننبرگ.این فیلم به شرح حال مختصری از چالش های زندگی فروید و یونگ با مراجعانشان ،چالش های آن ها با خودشان و مسا ئل روز سال های 1904 به بعد می پردازد.این فیلم را به همه ی دوست داران روانشانسی پیشنهاد می کنم.

Fahrenhat 451   1996 :

این فیلم درباره ی دنیایی است که در آن همه ی کتاب ها را می سوزانند و داشتن کتاب قدغن است.داستان فیلم درباره ی آتش نشانی است که کار آن به جای خاموش کردن آتش به آتش کشیدن کتاب هاست.درام داستان جایی شکل می گیرد که آتش نشان داستان به طور اتفاقی در یکی از ماموریت هایش کتابی را برای مطالعه کردن نمی سوزاند و...توجه کنید که فیلم محصول سال 1996 است چون فیلم هایی دیگر با مشابهت اسم وجود دارند.

 

 

Inception 2010 :

این فیلم فوق العاده به کارگردانی کریستوفر نولان به لایه های عمیق ذهن آدمی و ناخودآگاه می پردازد.هر قسمت از فیلم دارای تحلیل موشکافانه و حا ئز اهمیت است که توصیه می شود پس از تماشا کردن فیلم نقد های مربوط به فیلم نیز خوانده شود.

 

Fight club 1999 :

فیلمی بی نظیر با کارگردانی دیوید فینچر. شخصیت اصلی فیلم جوان بی‌نامی است که به عنوان راوی شناخته می‌شود. راوی زندگی غیرعادی و عجیبی دارد. او به مدت شش ماه است که به بیماری بی خوابی مبتلا شده‌است و زندگیش تبدیل به لحظاتی تکراری و پوچ شده‌است. راوی برای درمان بی‌خوابی‌اش به دکتر مراجعه می‌کند؛ اما دکتر علی‌رغم اصرار زیاد دارویی به او نمی‌دهد و به جای آن پیشنهاد می‌دهد که به کلاس‌های شبانه برود.از این فیلم با بازی فوق العاده برد پیت لذت ببرید.

 

One Flew Over The Cuckoos Nest : 1975

این فیلم را قبلا نیز معرفی کردم اما چون بسیار فیلم پر معنایی است مجددا آن را در این پست جای دادم.فیلم پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته که در ایران به اسم (دیوانه ای از قفس پرید) نیز شناخته می شود درباره ی یک زندانی است که برای این که آسایش خود را بهتر کند تصمیم می گیرد که خود را به دیوانگی بزند تا در تیمارستان روانی ها راحت تر بتواند زندگی کند اما او غافل از این است که یک پرستار سادیسم و ازخود راضی مسوول آن جاست.تمام تکنیک  و داستان و جلوه های فیلم یک طرف بازی بی نظیر جک نیکلسون یک طرف.این فیلم را به هیچ وجه از دست ندهید.

 

 

فیلم ایرانی :

کلوز آپ 1368 :

حسین سبزیان، به‌دلیل شباهتش به محسن مخملباف خود را به خانوادهٔ آهن‌خواه به‌عنوان محسن مخملباف معرفی می‌کند و به بهانهٔ ساختن فیلم به خانهٔ آن‌ها راه می‌یابد. در روز اول مخملباف بدلی از مهرداد، پسر خانواده که به سینما علاقه‌مند است، می‌خواهد در فیلمی که او قصد ساختنش را دارد نقشی به عهده بگیرد و از خانهٔ آهن‌خواه به عنوان لوکیشن استفاده شود.نکته ی جالب در مورد فیلم این است که تمام بازیگران در فیلم در نقش اصلی خود بازی می کنند مثلا سربازی که سبزیان را دستگیر می کند همان سربازی است که در واقعیت سبزیان را دستگیر کرده است.این فیلم در سبک ر ئال است.این فیلم پر معنا را به کارگردانی عباس کیارستمی به تمام دوستان پیشنهاد می کنم.

 

ده 1380 :

فیلمی به کارگردانی عباس کیا رستمی.فیلمی فمنیستی.فیلمی از دل جامعه ی ایرانی.این فیلم که زندگی زن را نشان می دهد ولی با فرم و شکلی متفاوت تر از آن چه تا کنون دیده ایم.این فیلم را برای اشاعه ی فرهنگ صحیح به تمامی عزیزان پیشنهاد می کنم.

 

 

 

دونده 1363 :

فیلم دونده از امیر نادری برای من یک الهام بود.الهامی برای تلاش برای دوندگی برای از پا نیوفتادن برای زور زدن و به دست آوردن آن چه واقعا می خواهیم.این فیلم همیشه نوید بخش دوندگی های من در زندگی است.داستان فیلم را نمی گویم فقط می گویم که داستان داستان دوندگی است . شما هم ببینید شاید شما هم تحت تاثیر قرار بگیرید و انگیزه ای شد و جرقه ای شد برای کارهای بزرگ.

 

گاو 1348 :

داستان گاو را که غلامحسین ساعدی به تحریر در آورده است شاید همه خوانده باشیم.اقتباس آن را داریوش مهرجویی در سال 1348 ساخته است.این فیلم دارای زوایا وشخصیت پردازی بسیار عالی است که به بیننده کمک می کند در عمق فیلم فرو برود.

 

زندگی و دیگر هیچ 1371 :

داستان فیلم درباره ی زلزله ی سال 1369  که در منجیل و رودبار اتفاق افتاد است.این بار خود کیارستمی به شمال کشور سفر می کند تا به دنبال بازیگر فیلم خانه ی دوست کجاست بگردد چون نگران است که مبادا در این زلزله بازیگر فیلمی که قبلا با او کار کرده است آسیب دیده باشد و بعد در جریان این سفر کیارستمی بعدی دیگر از ویرانی های زلزله نشان می دهد.

 

 

 

بازديد: ۱۵۲
۱

نقد نظام اقتصادی ایران

نقد نظام اقتصادی ایران

در طی دوترم گذشته توسط برخی اساتید و بسیاری از دانشجویان در مورد نظام سرمایه داری ایران شنیدم و متاسفانه به دلیل محدودیت زمان و یا جلوگیری از به حاشیه رفتن موضوع اصلی از مباحثه خودداری کردم.این مقاله نقدی است بر نظام اقتصادی ایران و همچنین جوابیه ای است برای کسانی که نظام اقتصادی ایران را سرمایه داری می دانند.
کاپیتالیسم یا سرمایه داری یک نظام اقتصادی است که در آن پایه های یک سیستم اقتصادی در دست مالکان خصوصی است و از آن برای بهره مندی اقتصادی در بازارهای رقابتی استفاده می شود.به این تعریف، آزادی مالکیت نیز گفته می شود.
آدام اسمیت اقتصاد دان اسکاتلندی در کتاب خود به نام "ثروت ملل" که در سال ۱۷۷۶ به چاپ رسید حرفی زد که برای عموم مردم بسیار عجیب به نظر رسید.او معتقد بود که سود شخصی سرمایه گذار باعث رفاه عمومی می شود.اما واقعا چطور می شود که سود بیشتر یک شخص باعث رفاه عوام شود؟قانون او یک "باید" بزرگ داشت.بایدی که امروزه در سرمایه داری جدید نیز مهم است.نکته ی مهم او این بود که سود به دست آمده باید مجددا در تولید سرمایه گذاری شود.برحسب این قانون شخص سرمایه گذار قسمتی از سرمایه ی خود را مجددا در جهت تولید خرج می کند یعنی در واقع کار جدید و موقعیت شغلی جدیدی می آفریند.همین امر باعث می شود که مردم راحت تر بتوانند شغل مناسب و متناسب تخصص خود پیدا کنند که مزایای قابل قبولی دارد و فرد را به یک امنیت روانی و اجتماعی می رساند.از طرفی واژه ای نیز هست به اسم "ثروت" . ثروت همان پول است.به طور مثال اگر شخصی دارای چند میلیارد تومان پول در حساب بانکی اش باشد این فرد را می توانیم ثروتمند بنامیم اما او قطعا سرمایه دار نیست. "دارایی" نیز به اموال و خانه و زمین شخص گفته می شود(منظور دارایی ثابت است).
بنابراین طبق تعاریف فوق ،حال می دانیم که اگر یک کارگر ساده قسمتی از درآمد خود را سهام بورس بخرد،آن کارگر سرمایه دار است چون قسمتی از درآمد خودرا برای تولید مجدد استفاده کرده است.چنانچه بخواهیم تفاوت سرمایه و ثروت را در یک جمله بیان کنیم باید بگوییم سرمایه پول و کالایی است که در جهت تولید سرمایه گذاری می شود و ثروت، پولی است که دفن می شود و به اقتصاد کمکی نمی کند.
با این اوصاف اگر نگاهی گذرا به اقتصاد حال حاضر بیندازیم افراد ثروتمندی را می بینیم که ایده ای برای کارآفرینی ندارند،اجناس قاچاقی را وارد می کنند و کار و کاسبی تولید داخل را کساد می کنند.به راحتی ما یحتاج مردم از قبیل خوراک و پوشاک را احتکار می کنند و چند ماه بعد چندبرابر قیمت می فروشند،با بستن درها به روی توریست ها و محدود کردن آن ها باعث ضربه خوردن به بازار مسکن،پوشاک،خوراک و...می شوند و از طرفی سود حاصله از معاملات خود در ایران را در کشورهای دیگر صرف خوش گذرانی و یا حتی سرمایه گذاری در آن جا می کنند.البته لازم به ذکر است که چون اقتصاد کشور دولتی است و اکثر این کلاه برداران در لایه ی قدرت هستند معمولا عاملین این فسادها مشخص نمی شوند و یا اگر مشخص می شوند دیگر او در ایران نیست و به همراه هزاران میلیارد دلار وارد کشور دیگری شده.بنابراین اقتصاد شفاف و واضحی را نمی توانیم مشاهده کنیم.نه سیستم درست برای تولید و نه سیستم درست برای توزیع.یقینا با سرمایه داری فاصله ی زیادی داریم.
شاید بگویید که کشور ما چون تحریم اقتصادی است نمی تواند شغل زیادی بیافریند.لطفا به مثال ذیل توجه کنید:
در ژاپن شبکه ی بسیار گسترده و متنوعی از رستوران ها وجود دارند که بسیار ارزان هستند(اگر در خانه غذا درست کنید هزینه ی آن گران تر از رستوران تمام می شود) و با ارائه ی سرویس خوب و عالی همه را جذب خود کرده است.بسیاری از خانواده های ژاپنی ترجیح می دهند به جای پخت و پز در خانه،ارزان و راحت از این رستوران های متنوع استفاده کنند.بواسطه ی اسقبال فراوان از خدمات رستوران ها شبکه ی بسیارگسترده ای از تامین مایحتاج،تجهیزات،نیروی انسانی و...شکل گرفته است که عامل مهمی درگردش چرخ بزرگ اقتصاد ژاپن شده است.سوال من این است که آیا به وجود آوردن این چنین محیطی برای گسترش خدمات رستوران داری در ایران ربطی به تحریم ها دارد؟و یا بی عرضگی و ناتوانی و بی برنامگی این شاهزادگان مغرور سبب شده است که مااین قدر ضربه پذیر و و ناتوان شویم؟
اجازه دهید کمی موضوع را موشکافی کنم.یکی از آخرین آمارها سهم تولید محصولات صنعتی در اقتصاد ژاپن را تنها در حدود ۳۰درصد و سهم خدمات را در حدود ۷۰درصد نشان داد.یعنی اگر همه ی شرکت های عظیم تولید کننده ی صنعتی اعم از تویوتا،پاناسونیک،هوندا،سونی،توشیبا،هیتاچی و... ورشکست شوند و یا اصلا هیچ کشوری محصولات آن ها را خریداری نکند تنها ۳۰درصد اقتصاد ضربه می خورد و قسمت عمده ی آن که مربوط به بخش حمل و نقل،بهداشت،تغذیه،رستوران ها،فروشگاه های خرده فروشی،هتل داری،آموزشی و...است اقتصاد کشور را سرپا نگه میدارند.
در ایران اکثر مدیران و دولت مردان ما حکم بچه پول دارها و شاهزادگانی را دارند که توان کارآفرینی را ندارند و تنها هنرشان حیف و میل کردن پول های باد آورده از فروش نفت و منابع ملی است.هم اکنون که با تشدید تحریم های آمریکا فروش نفت و منابع خام بسیار سخت شده است و آن پول باد آورده دیگر در دسترس نیست همه ی این شاهزادگان و بچه پول دارها عزا گرفته اند و به هر خار و خاشاکی خود را آویزان می کنند تا کمی نفت بیشتر بفروشند.نفتی که گویا تمام اقتصاد ایران است.و همچنان از کار و تولید خبری نیست.
امااگر سرمایه دار نیستیم پس چه نظامی در کشور حکم فرماست؟
کلپتوکراسی نوعی از حکومت است که بر پایه ی غارت اموال عمومی و تاراج منابع ملی بنا شده است.این نوع حکومت بیشتر درکشورهای توسعه نیافته ی دارای رژیم های دیکتاتوری،سرزمین هایی که مردمانش از سطح آگاهی اندکی برخورداند و به حقوق خود واقف نیستند و از بلوغ سیاسی و فرهنگی فاصله دارند و همچنین اقتصاد آن ها دولتی است دیده می شود.هم سنگ فارسی مناسب و رسا برای این مفهوم "دزدسالاری" است.
از مشکلات و آسیب های کلپتو کراسی یکی این است که در آن فساد از سطوح مدیریتی کلان به خرد گسترش می یابد و در جامعه شایع می شود و هر کس که به منابعی دسترسی دارد بسته به میزان نفوذ و توان و جایگاه خود دست به چپاول می زند.در چنین جامعه ای سطح کیفیت زندگی مردم به شدت رو به کاهش می نهد و رفاه و امنیت اجتماعی و روانی در سطح پایینی قرار می گیرد.علاوه بر این به علت دست داشتن صاحبان قدرت در فسادها اجازه ی شفافیت سازی در اقتصاد داده نمی شود تا به راحتی به سودجویی های خود بپردازند.نتیجه این است که اقتصاد آن کشور انحصاری،مریض،فاسد،غیر شفاف و ناایمن می شود.
مشکل دیگر این است که به علت نبود سیستم بوروکراسی درست و مراجع بررسی کننده در این موارد و عدم وجود عدالت،کسانی که بر مشاغل دولتی می نشینند در هر جایگاهی که باشند بر گرده ی مردم سوار شده و بر آنان ظلم می کنند و در عین حال وظایف خود را انجام نمی دهند.‌
برآیند همه ی موارد یاد شده این است که در این جوامع فساد،دزدی،رشوه خواری و رانت بازی رواج می یابد و نیز طبقه ای ناراضی به وجود می آید که همان عامه ی مردم اند.این طبقه بر این باوراند که حقوقشان ضایع شده و عده ای در کشور حقشان را می خورند و به آن ها ظلم می کنندبنابراین این گروه هم در هر جا که بتوانند دست به تلافی زده و با تخریب کردن،دزدی،درست کار نکردن،کوتاهی در انجام وظایف،کم فروشی و احتکار خشم خود را فرو می نشانند و با این توجیه که"حق ماست،همه میخورند،چرا ما نخوریم" خود و دیگران را قانع می کنند.این گونه است که اقتصاد یک کشوربه سراشیبی سقوط می غلتد و دچار رکود می شود.بدین ترتیب فساد اقتصادی و سیاسی در این جوامع تبدیل به فرهنگ غالب شده وجزئی جدا نشدنی از زندگی روزمره ی مردم می شود و فرهنگ و اخلاقیات از آن رخت می بندد.بزرگترین مشکل این نظام های حکومتی"سقوط اخلاقیات و انسانیت "است.

منابع:
۱-مکتب های سیاسی/دکتر بها الدین پازارگاد
۲-مسایل سیاسی - اقتصادی جهان سوم/دکتر احمد ساعی
۳-رانت و فساد در سایه ی خشونت/پروفسور داگلاس نورث
۴-ثروت ملل/آدام اسمیت
۵-انسان خردمند/یووال نوح هراری
۶-جنون قدرت و قدرت نامشروع/دکتر محمدرضا سرگلزایی
۷-اقتصاد ژاپن شکست نمی خورد(مقاله)/دکتر حسین تهرانی
۸-اصول حسابداری۱/دکتر علیرضا ابراهیم زاده

 

گرد آوری با دخل و تصرف:میلاد محمدی

شهریور۹۸

 

بازديد: ۲۰۶
۲

راه خروجی نیست

راه خروجی نیست

No Exit یا به فارسی همان ( راه خروجی نیست) عنوان مقاله ای از ژان پل سارتر،متفکر و نویسنده ی فرانسوی است.داستان این مقاله بدین شرح است : افرادی  که اصلا همدیگر را نمی شناسند و اولین بار است همدیگر را می بینند در یک اتاق که هیچ درب خروجی ندارد حبس می کنند و کلیه ی امکانات زندگی را نیز برای آن ها فراهم می کنند.مکافات از جایی آغاز می شود که هر یک از این اشخاص سعی دارند که به دیگران بفهمانند که خودشان از دیگری بهتر و برتر هستند بنابراین رفتار آن ها و گفتارشان تماما خود ایده آلی است که ترسیم می کنند و با خود واقعی شان فاصله ی زیادی دارد.آن ها با این نقابی که به چهره می گذارند سعی می کنند که عزت نفس خود را حفظ کنند. هر چند که همه ی آن ها می دانند دیگران آن طور که از خود تعریف می کنند نیستند اما باید آنها را تحمل کنند چون راه خروجی نیست.این روند تا جایی ادامه پیدا می کند که در انتهای مقاله سارتر می نویسد که دوزخ عالمی دیگر با گدازه های آتش که انتظارمان را می کشد نیست بلکه دوزخ همین جهان است و دیگران ،که با نقابی که به چهره دارند مرتب سعی می کنند به ما بفهمانند از  ما بهتر هستند و ما مجبوریم آن ها را تحمل کنیم چون راه خروجی نیست.

دوزخ دیگران اند..(hell is other people)

 نمونه ی بارز چنین نقابی در جامعه ی ما نقاب ((من زرنگ هستم)) است.شخصی که این نقاب را به چهره دارد سعی می کند نشان دهد که من از بقیه بهتر و زرنگ تر هستم و من آدم معمولی نیستم.به طور مثال آقای "الف" در اتوبان می بیند که همه ی ماشین ها در ترافیک سنگینی هستند وارد شانه ی خاکی می شود و از چند صد نفر جلو می زند و بعد به داخل صف ماشین ها بر می گردد.او الان به خود تلقین می کند که زرنگ تر از بقیه است.البته فرهنگ جامعه نیز به خوبی همراه و مشوق آن فرد است و دیگران که او را می بینند به جای گوشزد به او ،می گویند "ببین چه زرنگه زودتر رفت" .یا مثلا آقای "ب"راننده تاکسی است و هر روز فریاد می زند تا مسافرانش تکمیل شده و حرکت کند اما روزی که باران می بارد آقای "ب" می گوید من فقط دربست می روم زیرا او معتقد است که باید از موقعیت مناسب استفاده کند و زرنگ باشد.

در موردی دیگر خانم "ت" به بانک می رود و نوبت می گیرد.شماره اش ۱۲۰ است.همان جا دوستش را می بیند که یک ساعت زودتر از او آن جا آمده. اتفاقا شماره ی ۲۴و۲۵ هم گرفته است.(یکی از زرنگی های جامعه ی ما این است که در صف بانک به جای یک نوبت،دو نوبت می گیرند چون معتقدند هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید!!!!) او یکی از شماره ها را می گیرد و کارش را خیلی زودتر از دیگران انجام می دهد و خوشحال بانک را ترک میکند.

در واقع زرنگ در جامعه ی ما به کسی گفته می شود که به خوبی حق دیگران را می خورد و یک آب هم روش.

نقابی دیگر برای این که بهتر و برتر بودن خود را نشان دهند نقاب (چاپلوسی) است.شخص چاپلوس مکررا در حال تعریف و تمجید از مخاطب خود است.نمونه ی بارز آن را در  روابط بین دانشجو و استادهای دانشگاه می توان مشاهد کرد.دانشجو با تعریف کردن از نحوه ی تدریس استاد خود،شیوه ی بیان اش و دانش اش و حتی این که کدام افراد در غیاب استاد از او انتقاد کردند و یا اعتراض داشتند می خواهد استاد را متوجه این امر کند که او خودش فردی خوش قلب و روراست است.نمونه ی چاپلوسی را ما می توانیم در اکثر ادارات دولتی و غیر دولتی مشاهده کنیم.

در واقع چاپلوسی در جامعه ی ما به جای و به نشانه ی صداقت به کار می رود و فرد چاپلوس را آدمی صادق که تمام حقایق را به آن ها می گوید در نظر می گیرند.

البته تعداد این نقاب ها فراتر از دونقابی است که ذکر شد و نام بردن همه ی آن ها از حوصله ی این مقاله خارج است و نمونه های آورده شده صرفا برای ملموس کردن محتوای مقاله بود.شما دیگر چه نقاب هایی را می شناسید که با به چهره گذاشتن آن ها افراد سعی در بهتر و شایسته جلوه دادن خود هستند؟

شاید شما هم که هر بار پیغام مقالات جدید من را در گروه تلگرامی می بینید و آن را می خوانید حوصله تان سر برود و بگویید "باز هم این پیغام داد که بگه منم یه چیزی بلدم" .اگر این طور است از شما عذرخواهی می کنم و واقعا متاسفم،به هر حال شما هم باید من را تحمل کنید،راه خروجی نیست.

 

میلاد محمدی/مرداد ۹۸

 

 

بازديد: ۲۰۵
۳

مادرسالاری

مادرسالاری

یک مرد توسط چندین زن در جنگل مورد تجاوز جنسی قرار می گیرد، مردها برای ازدواج جهیزیه تهیه می کنند و مردها هستند که اگر از زندگی مشترکشان شکایت کنند به خانه ی مادرشان برگردادنده می شوند.

شاید جملات فوق در ابتدا قدری عجیب به نظر آید اما جالب است بدانید که قبل از دوره ی پدرسالاری یا مردسالاری که تقریبا از 12 هزار  سال قبل و با انقلاب کشاورزی به این شکلی که امروزه می بینیم مبدل شود،این زن ها بودند که رئیس قبیله بودند و باید و نبایدها را تعریف می کردند.باید توجه داشت که فقط زنان کهنسال نبودند که حق امر و نهی داشتند بلکه دختران از سنین کودکی و نوجوانی نیز دارای حقوق برتر نسبت به مردان بودند.ظاهرا یکی از دلایل شکل گرفتن این فرهنگ در گذشته ومقدس دانستن زن، برای قدرت بارور بودن او است(در گذشته قدرت بارور شدن را ستایش کرده اند).اینکه آیا در گذشته در تمام نقاط کره ی زمین در خشکی و موقعیت های جغرافیایی مختلف مادرسالاری وجود داشته است یا خیر دقیقا مشخص نیست ولی آنچه مسلم و واضح است و شواهد آن نیز موجود، این است که مادرسالارها در جنوب شرقی آسیا کماکان وجود دارند و حتی هرودوت ، پدر تاریخ جهان نیزاشاراتی به حکومت هایی(قبیله هایی) که در جنوب شرقی آسیا توسط زنان اداره می شود کرده است.از جمله مادرسالارهایی که هنوز وجود دارند می توان به لائو در تایلند،آمیس درتایوان،مادرسالارهای سوماترا،گارو در هند و موسو در چین اشاره کرد.البته تعداد این قبایل امروزه بسیار کم شده است ولی کماکان این تفکر را به ذهن ما راه می دهد که گویا واقعا قوانین و مقررات و ارزش ها دست ساخته ی بشراند و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت، و نه قوانین الهی غیر قابل تغییر.متن زیر را که  قسمتی از مصاحبه ی اوریانا فالاچی،خبرنگار برجسته ی ایتالیایی با زنان مادرسالار اندونزی است آورده ام :

اولین سوال را چنین مطرح کردم :

-می خواهم بدانم در این منطقه زن ها چگونه حکومت می کنند؟

حوا یکی از زنان به من خیره شد و گفت :

چطور ؟ مگر در اروپا زنان حکومت نمی کنند؟

-خیر،در اروپا مردان حکومت می کنند.

نمی فهمم.

چنین توضیح دادم:

منظورم این است که در اروپا خانواده توسط یک مرد رهبری می شود و مرد نام خانوادگی خود را به زن و فرزندانش می دهد.

یعنی به جای اینکه زن نام خانوادگی خود را به مرد بدهد،مرد چنین کاری می کند و زن به هنگام تولد از نام خانوادگی پدر و مادرش استفاده نمی کند؟

-البته

آه،ولی قطعا مرد است که از زن اطاعت می کند، این طور نیست؟

-خیر،معمولا چنین نیست.این زن است که از مرد اطاعت می کند.کاظم خان مشغول ترجمه بود و به این جا که رسید شلیک خنده ی مادرسالارها فضا را پر کرد.گفتی خنده دارترین لطیفه ی سال را برایشان تعریف کرده باشم.یکی شکمش را گرفته بود،دیگری محکم بر زانوان خود می کوفت و مسن ترین زن نیز به شدت می خندید.

مسن ترین مادرسالارها سرش را به طرف من خم کرد و پرسید:

نزد شما چه کسی به خواستگاری مرد می رود؟

از کاظم خواستم برایش شرح دهد در اروپا معمولا مرد است که  از زن خواستگاری می کند و اگر عکس این موضوع روی دهد مردم عقیده دارند که زمانه عوض شده و فساد دنیا را گرفته.

حوا پرسید:

پس زن نمی تواند مردش را انتخاب کند؟

-معمولا خیر.

و اگر زنی مردی را در جنگل تصاحب(تجاوز) کند؟

-معمولا در اروپا مردان زنان را در جنگل تصاحب می کنند.

زنان یکی پس از دیگری به یکدیگر خیره شدند و آن وقت همه با هم نگاه پرسشگرشان را  متوجه ی من کردند.احساس کردم مرا دیوانه پنداشته اند.

یکی از زنان پرسید:

پس این زن است که پس از ازدواج باید در خانه ی مرد زندگی کند؟

-البته

بازهم زنان یکی پس از دیگری به یکدیگر نگاه کردند و بعد که متوجه شدند یکی از آن ها پرسید:

و اگر زنی خرج مردش را تقبل نکند مرد می تواند درخواست طلاق دهد؟

-در اروپا این مرد است که خرج زن را می دهد.

چنانچه بخواهیم غلظت این مادرسالاری را در 12 هزار سال قبل و پیشتر از آن کم کنیم شاید بتوان به نظر آقای دکتر سیامک ستوده بسنده کرد که به جای مادرسالاری واژه ی مادرباوری را استفاده می کند و معتقد است مادرباوری دوره ای از تاریخ است که حقوق زن و مرد و برش حرف آن ها در تصمیمات هم حقا و هم در واقعیت برابر بوده است.

آن چه مسلم و انکارناپذیر است قدرت و صلاحیت زنان در تمام امور و موکدا در تمام امور را در گذشته نشان می دهد که خود نشانگر این شایستگی است که امروزه نیز می تواند با حقوق کاملا برابر در جامعه ،همراه مردان زندگی کند.

 

میلاد محمدی/مرداد98

 

 

 

 

 

 

بازديد: ۲۱۶
۰

معرفی کتاب 3

معرفی کتاب 3

معرفی ده کتاب پیشنهادی:


فلسفه ی تنهایی/لارنس اسونسن


جنس ضعیف/اوریانا فالاچی


نامه به کودکی که هرگز زاده نشد/اوریانا فالاچی


بار هستی/میلان کوندرا


حرف هایی برای امروزی ها/محمدرضا سرگلزایی


من ملاله هستم/ملاله یوسف زی


جاناتان مرغ دریایی/ریچارد باخ


عصبیت و رشد آدمی/کارن هورنای


روانشناسی زنان/کارن هورنای


تحلیل رفتار متقابل/اریک برن


میلاد محمدی/مرداد98




بازديد: ۱۷۰
۰

معرفی فیلم 2

معرفی فیلم 2

لیست ده فیلم پیشنهادی :


rain man /1988


forrest gump /1994


memento /2000


the truman show /1998


one flew over the cuckoo's nest /1975


saving private ryan /1998


the kid /1921


ayla the daughter of war /2017


ruben brandt collector /2018


boys dont cry /1999


میلاد محمدی/مرداد 98

بازديد: ۳۶۱
۰

نقد کتاب شخصیت سالم

نقد کتاب شخصیت سالم

کتاب شخصیت سالم از مجموعه کتاب های سبک های زندگی است که توسط دکتر محمدرضا سرگلزایی تالیف شده است و انتشارات قطره نیز ناشر آن است.در این کتاب به هفت سوال کلیدی در روان شناسی سلامت و بالیدگی پرداخته است که در نقد نیز سعی در بررسی کیفیت محتوا در دو فصل آن شده است.


با عرض سلام خدمت آقای دکتر سرگلزایی

ضمن عرض تشکر و قدردانی بابت مطالب بسیار مفید و آموزنده ی جناب عالی،به مدت تقریبا یکسال است که پیوسته مقالات و پست های کانال تلگرام شما را مطالعه میکنم.چندی قبل که در نمایشگاه کتاب بودم کتاب شخصیت سالم شما را خریداری و مطالعه کردم و به دلیل فاصله ی فکری زیاد مطالب کتاب با دیگر مقالات شما در زمینه ی دین و فمنیسم به خود جسارت نقد این مطالب را دادم.ممنون از اینکه راه را برای شنیده شدن حرف ها و نظرات دیگران باز گذاشتید.

در چند سطر آغازین فصل کیفیت دین داری در شخصیت سالم بیان شده که : فقدان دین داری برای بشر خلأیی ایجاد میکند که هیچ چیز نمی تواند جایگزین آن شود.اگر از نگاه ویکتور فرانکل روانشناس معناگرا به جریان نگاه کنیم ۳راه کاربردی برای معنا بخشیدن به زندگی در می یابیم:

1-نخست اینکه انسان می تواند از خود سوال کند که من برای چه زنده هستم؟در واقع انسان اگر چیزی را خلق کند زندگی اش معنا می یابد.شدت و میزان و کیفیت آن نیز می تواند متغیر باشد و بستگی به ژرفنا و دیدگاه و جهان بینی هر شخص با توجه به اینکه چقدر با علم و اخلاق آشنایی دارد تغییر کند. شاید حتی به قول کانت " من خواب می دیدم و می پنداشتم که زندگی تمتع است و چون بیدار شدم دیدم وظیفه است

2-انسان از خود سوال می کند که من برای چه کسی زنده هستم؟ در واقع انسان معنا را در شیوه ی تجربه کردن زندگی یا کسی را دوست داشتن و یا از طرف دیگران مورد محبت و عشق قرار گرفتن می یابد.در کتاب "انسان در جستجوی معنی" شاهد روایت فرانکل از این جریان تاریخی هستیم که بسیاری از افراد اسیر به امید اینکه خانواده شان،دوستان شان و فامیل های شان منتظرش هستند و دوستش دارند مشقت و سختی را تحمل می کند اما بلافاصله بعد از اینکه این امید از برخی گرفته می شود حس اینکه دیگر شخصی در زندگی آن ها نیست فرد را از پا در می آورد و نشان می دهد که بار منفی روانی بسیار ویران کننده تر از سختی های جسمی است.

3-انسان از خود می پرسد که چرا نگرشی واقع بینانه و مثبت در برابر قوانین اجتناب ناپذیر طبیعت نداشته باشم؟در واقع انسان وقتی در سختی ها و مشکلات قرار می گیرد و زمانی که متوجه می شود که انسان موجودی فانی است و ممکن است در اثر سرطان یا تصادف یا جنگ و..بمیرد به خود می گوید این اتفاقات غیر قابل اجتناب است و بهتر است که در انتخاب های خود در طرز برخورد با رنج نگرشی مثبت داشته باشم.به نقل از گوردون آلپورت "اگر زندگی رنج بردن است پس برای زنده ماندن باید ناگزیر معنایی در رنج بردن یافت" .

امروزه نیز در جوامع پیشرفته ما شاهد آمارهای مختلف و جالب از سوی موسسات و مراکز تحقیقاتی مختلفی مبنی بر نوع و کیفیت دین داری اقشار مختلفی مثل استادان دانشگاه،پزشک ها،مهندس ها،روان شناس ها،فلاسفه و...هستیم که این آمارها حاکی از این است تعداد افرادی که خود را بی دین می دانند نسبت به گذشته افزایش یافته کما اینکه  کیفیت زندگی آن ها عادی است و پایبند به اصول اخلاقی نیز هستند و به زندگی خود ادامه میدهند(آمار خودکشی ها نسبت به جهان سوم پایین تر است و دلیل خود کشی افراد نیز پوچ گرایی ناشی از بی دینی، خیلی کمتر از سایر جوامع است.) و در نهایت دچار آن خلأیی که در ابتدای فصل ذکر شده نیستند.

در قسمتی دیگر از همین فصل بیان شده که:دین داری برای شخصیت سالم ابزاری برای تخدیر و آرام شدن نیست بلکه اسباب دغدغه و جستجوی دائمی است.

طبق نظر برتراند راسل دین از سه جزء تشکیل شده است:نظام دین،اصول اخلاقی دین و احکام دین.گویا بیشترین نزاع و درگیری در طول تاریخ بین علم و دین بر سر احکام دین است چرا که احکام بازگوکننده ی قوانینی است که نباید شکی در آن باشد و باید اجرا شوند ولی علم به دنبال به زیر سوال بردن همه چیز است.مشکل جایی بسط پیدا می کند که این سه جزء حالت زنجیر وار به یکدیگر وصل اند و به نحوی لاینفک محسوب می شوند،بنابراین موج سوالات و پاسخ های علم و فلسفه ناخواسته نظام و اصول اخلاقی بیان شده در دین نیز دربر می گیرد.شخصی که به دین خاصی معتقد است در پرسش های به وجود آمده درباره ی جهان پیرامون خود،جستجو را آغاز می کند و پاسخ هایی مناسب عقل و منطق می یابد اما در نهایت به نقطه ای از پرسش ها می رسد که نمی تواند پای عقل را در آن محدوده باز کند.در واقع ذهن او یک قسمت و هسته را برای خود تبدیل به فضای ایمن کرده که کسی یا سوالی یا چیزی حق دخول در آن و مخدوش کردن آن را ندارد چرا که آن منطقه را مقدس شمرده و از پرسش مبری می داند.حال آنکه ذهن فرد نقاد و روشنفکر(به مفهوم کانتی آن) تقدس زدایی شده است و مقدس برای او موضوعی حل و فصل شده است و هر چیزی می تواند مورد پرسش قرار گیرد.بنابراین هم شخص روشنفکر و هم دین دار دغدغه دارد و جستجوی دائمی می کند اما سایز چهارچوب هایی که  آنها برای دنیای خود رسم کرده اند و ریل بندی های ذهن آنان در در طبقه بندی موضوعات متفاوت است و جهان بینی آن ها نیز حد و مرزهای متفاوتی دارد بنابراین

در یافتن پاسخ به سوالات نیز قطعا به پاسخ های متفاوت خواهند رسید.

قست دوم:نقش جنسی در شخصیت سالم

در این فصل ذکر شده که "برابری زن و مرد" که دموکراسی غرب در پی آن است یک ایده ی بیماری زاست و جامعه باید به سمت بیوکراسی سوق کند و زن تسلیم شدن را که در طبیعت اوست قبول کند و مرد اقتدار را، تا اینکه تا سن حدود چهل سالگی ما به پاگردی می رسیم که مسیر رو به بالا ولی برعکس جهت قبلی را طی می کنیم.

موضوع اول که باید به آن توجه کنیم این است که دموکراسی غرب به دنبال "برابری زن و مرد" نیست چرا که امروزه بشر به خوبی با آناتومی و جسم و بدن هر دو جنس آشناست و تنها قائل به تفاوت فیزیکی این دو جنس است و این تفاوت نیز امروزه با صنعتی شدن جوامع و سهل شدن بسیاری از امور به هیچ وجه دلیل بر برتری یک جنس بر دیگری نیست.ژاک دری دا که وی را یک ساختار شکن می دانیم نیز به جای نقطه تقابل و تضاد مثل روز و شب سرد و گرم یا اقتدار و تسلیم از واژه ی "تمایز" و "تفاوت" استفاده می کند و آنها را دونقطه ی روبروی هم نمی بیند.بنابراین با کمی توجه در می یابیم که موضوع تمامی جنبش های فمنیستی و موج های مختلف آن "احقاق حقوق زنان" و یا اگر بخواهیم بهتر بگوییم "حقوق برابر زن و مرد" است.ضمن اینکه باید دقت کنیم که تنها با یک بعدی نگاه کردن جامعه به این احقاق حقوق نخواهیم رسید چرا که نه انسان موجودی تک ساحتی است و نه جامعه.امروزه ما برای رسیدن به حقوق برابر نیازمند  هم جامعه ای سوسیال(جهت به حداقل رساندن تبعیض های اقتصادی) و هم لیبرال(برای فریاد کشیدن خواسته ها و تبعیض ها) و هم سکولار(برای نشان دادن اینکه قوانین ساخته ی دست بشراند و قابل تغییر، و نه احکامی از آسمان نازل شده و غیر قابل تغییر) و هم دموکراسی و هم بیوکراسی هستیم.

هر چند که اختلاف نظرهایی در مورد پیوسته یا ناپیوسته بودن رشد انسان وجود دارد اما شاید یک پارادایم میان روانشناسان این موضوع باشد که رشد تنها جنبه ی فیزیکی ندارد و رشد روانی نیز حائز اهمیت بسیار است و هر دو جنبه ی فیزیکی و روانی بسیار تحت تاثیر محیط هستند و محیط نقش به سزایی در فعال شدن یا نشدن بسیاری از ژن ها را ایفا می کند بنابراین این دیدگاه که افراد در سن حدود چهل سالگی یک پاگرد را تجربه می کنند(تکلیف کسانی که به این سن نمی رسند و قبل از آن می میرند چه می شود؟فرد نباید از خود بپرسد که ممکن است اصلا به این سن نرسم پس چرا آن گونه که می خواهم زندگی نکنم؟) را یک دیدگاه زیستی افراطی میدانم.

در این خصوص میدانیم که در مورد رشته های علوم انسانی سخن می گوییم و در این رشته نیز اصلا کم نیستند افرادی و مثال های نقضی که تحت تاثیر محیط، پاگردی را تجربه نکرده اند و تندخویی یا نرم خویی،اقتداریا تسلیم بودن خود را حتی با شدت و حدت بیشتری در طول زندگی حفظ کرده اند بنابراین تصورم این است که امروزه باید با توجه به آگاهی و علم سعی در انتخاب هایی داشت که زندگی را برای ما لذت بخش تر کنند چرا که زیباترین ویژگی انسان قدرت انتخاب اوست.

 

میلاد محمدی/اردیبهشت 98


 دکتر سرگلزایی : با سلام و احترام.از ارسال نقدتان ممنونم.سبز باشید.


بازديد: ۲۰۱
۱

معرفی فیلم

معرفی فیلم

در ادامه و راستای معرفی کتاب به معرفی فیلم های شناخته شده و خوب دنیای سینما نیز می پردازیم و قصد داریم که به صورت پیوسته هر چند مدت گلچینی از 5فیلم خارجی و 5 ایرانی را که دارای محتوا و فرم و شکل خوبی هستند در ژانرهای مختلف  معرفی کنیم.

فیلم های خارجی:

1-argo 2012 :همچنان که انقلاب اسلامی سال 57 ایران به نقطه اوج خود می رسد، یک مامور متخصص سی آی ای ( بن افلک ) برای آزادی شش امریکایی که در خانه سفیر کانادا در ایران پناه گرفته اند یک نقشه پر مخاطره را طرح ریزی می کند…


2-capernaum 2018 :«کفرناحوم» درباره یک پسربچه‌ ۱۲ ساله لبنانی به نام زین (با بازی Zain Al Rafeea) است که به دلیل سختی‌های زیادی که در زندگی کشیده، در دادگاه از والدینش به جرم به دنیا آوردنش شکایت می کند و…


3-champions 2018 :یک مربی بسکتبال به کارهای اجتماعی محکوم میشود و مجبور به کار با تیمی از بازیکنان مبتلا به اختلالات ذهنی میشود و …(دقت کنید که فیلم محصول کشور اسپانیا است به کارگردانی Javier Fesser که اشتباها فیلم دیگری را دانلود نکنید چون به این اسم فیلم های مشابه وجود دارند.)


4-instant family 2018 :یک زوج، زمانیکه سه بچه را به فرزندخواندگی می‌گیرند، کوله باری از مشکلات برایشان سرازیر می‌شود…


5-green book 2018 :یک نگهبان ایتالیایی به نام تونی، راننده‎ی یک پیانیست آفریقایی به نام دن شرلی می‌شود تا او را در یک تور موسیقی در دهه شصت میلادی همراهی کند و…


فیلم ایرانی :

1-کاغذ بی خط/ناصر تقوایی :جهانگیر و همسرش رویا با دو فرزند خود سال هاست زندگی آرامی دارند، اما رویا برای بوجود آوردن فضایی متفاوت و جدید در زندگی خانوادگی مشغول رویاپردازی می شود و قصه های مختلفی را سرهم می کند و…


2-شب یلدا/کیومرث پور احمد : حامد (محمدرضا فروتن) علی‌رغم علاقه بسیار به همسرش مهناز (الهام چرخنده) و فرزندش نازی، آن‌ها را پس از ده سال زندگی مشترک به خارج از کشور می‌فرستد. بهانه مهناز برای سفر، آزادی بیشتر است، اما پس از خروج از کشور، رفتارهای مشکوکی از او سر می‌زند…


3-هامون/داریوش مهرجویی :حمید هامون که با همسرش مهشید، دائم کش مکش دارند زندگی کابوس گونه ی‌ خود را مرور می کند. او که مشغول نوشتن رساله اش درباره ی‌ عشق و ایمان است در پی دوست قدیمی و مرادش علی عابدینی می گردد. خانه و کاشانه را ترک می کند و دست به اعمال دیوانه واری می زند. او در حالتی پریشان، در پی شکایت هایش، خود را به امواج دریا می سپارد و…


4-طعم گیلاس/عباس کیارستمی :آقای بدیعی (با بازی همایون ارشادی) مردی میانسال است که قصد خودکشی دارد و قبرش را در کنار درختی کنده است. او سوار بر اتومبیل خود شهر را زیر پا می گذارد تا کسی را برای خاک ریختن روی گور خود پس از خودکشی پیدا کند. قرار است او امشب چندین قرص خواب بخورد و در چاله ای که قبلاً کنده دراز بکشد و فرد دیگری که حالا در پی پیدا کردن اوست، فردا صبح روی جنازه اش خاک بریزد. بدیعی ابتدا یک سرباز و سپس یک طلبه افغانی را سوار می کند، اما آنها تمایلی به انجام این کار نشان نمی دهند. سرانجام پیرمردی به نام باقری که در موزه حیات وحش کار می کند و خودش هم یکبار به فکر خودکشی افتاده است و با خوردن توت از این کار پشیمان شده، می پذیرد که طبق قرار کار را انجام دهد…


5-باد ما را خواهد برد/عباس کیارستمی : شهزاد، کیوان، علی و جهان که اعضای یک گروه فیلمسازی هستند برای ساخت فیلمی با موضوع مراسم سوگواری محلی از تهران به روستاهای کردنشین سیاه‌دره و شاهپورآباد در بخش دینور، دهستان حر در کرمانشاه می‌روند و در انتظار مرگ پیرزنی در حال احتضار می مانند. آنها برای شخصی به نام خانم گودرزی کار می کنند. روستاییان تصور می‌کنند که آن‌ها برای یافتن گنج آمده‌اند و بهزاد، تنها عضو گروه که چهره اش دیده می شود نیز بدش نمی‌آید که مردم چنین تصوری داشته باشند. تنها چیزی که در او و دوستانش دیده می‌شود، حالتی از انتظار برای رخ‌دادن یک حادثه است. گاهی او از پشت بام‌ها، خود را به کنار خانهٔ پیرزنی می‌رساند که در آستانهٔ مرگ است و فرزندانش در آنجا جمع شده‌اند و اندوهگین و منتظرند و گاهی نیز برای صحبت کردن با تلفن همراه، ناچار است به گورستان روستا که روی قلهٔ تپهٔ مجاور قرار دارد برود. در آنجا، جوانی در حال حفر یک گودال است. سرانجام، در حالی که به نظر می‌رسد همراهان بهزاد از انتظار خسته‌شده و رفته‌اند، با ریزش گودال، جوان حفار زخمی می‌شود و پیرزن روستایی هم زنده می ماند، اما حالا بهزاد که یک مرد جوان شهری است، در این روستای دورافتاده به درک تازه‌ای از فلسفهٔ تولد و زندگی دست یافته است.


بازديد: ۱۲۸
۰

خیانت

خیانت

چندیست که موضوعی مهم که امروزه بسیاری از روابط را درگیر خود کرده و از مهم ترین عاملان مخرب روابط است، ذهنم را به خود مشغول کرده بود؛ این درگیری ذهنی من را به مطالعه درباره ی خیانت و در نتیجه نوشتن این مقاله واداشت. 

...

به نظرم در ابتدا باید درباره ی اینکه “خیانت چه نیست؟” بدانیم، چرا که در جوامع مختلف به دلیل گوناگونی فرهنگ و مذهب از خیانت تعاریف مختلفی ارائه شده و بین توده رواج پیدا کرده است :

میدانیم که امروزه خیانت دایره ی گسترده تری نسبت به قبل دارد و تعریف خیانت تعریف واحدی نیست و از جامعه ای به جامعه دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. مثلا در فرهنگ هایی بسته و با ریشه مذهبی قوی که همه را نامحرم می داند و خیلی چیزها حرام و گناه هستند؛ شاهد دایره ی بزرگی از اعمال خیانت آمیز هستیم و بسیاری از اعمال در زمره خیانت قرار میگیرند. مثلا در جامعه ای ممکن است یک گفتگوی ساده و دوستانه ی دو همکار، خیانت تلقی شود؛ این در صورتی است که در جوامع پیشرفته روابط دوستانه ،کاری و اجتماعی از روابط عاطفی و عاشقانه مجزا هستند و هیچکدام مخل دیگری محسوب نمی‌شوند. همچنین خوب است بدانیم که در روابط نوپایی که تازه شروع شده و رابطه هنوز شکل کاملی به خود نگرفته است نمی توان توقع تعهد داشت؛ چرا که تعهد هنوز در این رابطه شکل نگرفته و طرفین هیچ بحث و صحبتی در راستای تعیین حد و مرزهای رابطه و تعهدات نداشته اند.

در ارتباطاتی نیز که افراد در ابتدا برای هم مشخص می‌کنند که قصد ازدواج ندارند؛ دقیقا به این معناست که افراد حاضر به داشتن تعهدات نسبت به یکدیگر و رابطه نیستند ، پس توقع تعهد در این روابط بی معناست چرا که فرد از روز اول به هر دلیلی مشخص کرده است که تمایلی به ایجاد تعهدات قرص و محکم در این رابطه ندارد.

...

بعد از این که متوجه شدیم هر چیزی در هر رابطه ای خیانت محسوب نمی‌شود؛ می توانیم تعریفی درباره ی اینکه “خیانت چیست؟” بدهیم:

به طور خلاصه و کوتاه، خیانت را می توان اینگونه تعریف کرد که، خیانت یعنی یکی از طرفینِ  رابطه بدون رضایت ، آگاهی و مشورت با طرف مقابل، تعهدی دو طرفه را از جانب خودش به صورت یک طرفه بشکند. این تعهد هر چیزی و در هر نوع رابطه ای می تواند باشد؛ حتی دایره ی این تعهدات در روابط می تواند بر اساس نیازها ، شرایط ، آگاهی ، مشورت و مذاکره با یکدیگر، تغییر کند.

...

نگاهی به پدیده خیانت در گذشته و حال:

با خواندن تاریخ تمدن متوجه می شویم، درست از زمانی که مالکیت زمین و اراضی شروع میشود؛

اهمیت اقتصاد خانواده نیز بسیار بالا می‌رود.

مشخص بودن اینکه فرزندان زن متعلق به کیست؛ و دارایی های مرد پس از مرگش به چه کسانی تعلق دارد بسیار مهم بوده و دلیلی مضاعف برای تعهد زنان بوده است. نتیجه اینکه در گذشته بیش‌ترین آسیب و تهدید خیانت به اقتصاده خانواده بوده است.

اما امروزه می دانیم که خیانت بسیار مخرب تر است چرا که به لحاظ روانی آسیب های بسیار جدی تری را وارد می کند؛ امروزه ما در روابط عاشقانه و ازدواج توقع بیش‌تری داریم؛ ما از طرف مقابل توقع داریم که بهترین دوست، بهترین معشوق و بهترین همراه ما باشد و در مقابل ما خود را همان فردی میبینیم که برای او بهترین همراه و دوست داشتنی ترین است؛ ما انتخاب شده ایم و غیرقابل ترک کردن هستیم؛ این تصورات زمانی که با خیانت مواجه می شویم تماماً ویران می شوند.تمام آنچه که ما از خودمان در درونمان ساختیم خراب و عزت نفس ما زخمی می شود و ممکن است خود را دوست نداشتنی ، ناکافی و حتی بد بدانیم؛ کسی که رها شده و فردی بهتر جایگزین او شده است؛ گویی که ما چیزی کم داشته ایم.

...

از عواملی که می‌تواند افراد را به سمت خیانت و روابط پنهانی سوق دهد؛می توان به نکات زیر اشاره کرد:

۱-در گذشته افراد برای اولین بار رابطه جنسی را در ازدواج تجربه می‌کردند و عشق موضوع اصلی ازدواج نبوده است.اما اکنون افراد با ازدواج تصمیم می گیرند که فقط با یک نفر رابطه داشته باشند و تقریبا عشق را در ازدواج جست و جو می‌کنند،به همین دلیل مواجه شدن با ناکامی در ازدواج، ممکن است افراد را برای یافتن عشق به خیانت یا روابط پنهانی سوق دهد.

۲-یکی دیگر از عوامل، انتقام است؛ فردی که در زندگی احساس می‌کند، جوانی و وقتش را هدر داده ولی در عوض طرف مقابل کار خوب ، سرمایه خوب ، زندگی بهتر، جذابیت و محبوبیت بدست آورده و تقریبا همه چیز در اختیارش است.فرد به دلیل احساس ناتوانی به جای طلاق، خیانت را انتخاب می‌کند و با این کار احساس می‌کند انتقامش را از فرد مقابل می‌گیرد.

۳-از عوامل دیگر می توان به “مقابله به مثل” اشاره کرد، یعنی فردی که خیانت دیده است، به جای ترک کردن رابطه یا یافتن دلیل و به دنبال آن اصلاحِ شرایط؛ خیانت را انتخاب کرده و مقابله به مثل می کند.

۴-دلیل دیگری که می‌تواند افراد را به سمت خیانت سوق دهد، افرادی هستند که معمولا به عشق و دوست داشتن فرد مقابل مطمئن نیستند و چون در رابطه های پنهانی افراد میدانند به هم نمی‌رسند؛ برای آنها این اطمینان حاصل میشود که فردِ مقابل فارق از تمام مشکلاتی که این نوع رابطه ها دارند،آنها را واقعا به خاطر وجودشان دوست دارد و فرد به دلیل یک دوست داشتن واقعی است که در این رابطه مانده است.

۵-عامل دیگر می تواند سبک های دلبستگی ناایمن باشد،انواع سبک دلبستگی تقریبا در ۱۸ ماه اول زندگی نوزاد بر اساس روابط اولیه ای که با والد و محیط اطراف ایجاد می شود ؛ شکل می گیرد. دلبستگی انواع مختلفی دارد: ۱.دلبستگی ایمن - ۲.دلبستگی ناایمن {اجتنابی-دوسوگرا-اضطرابی} نوزادان به دلیل ناتوانی، بدون مراقب قادر به زندگی نیستند؛ این موضوع موجب میشود که در نوزاد دلبستگی شکل بگیرد و رفتارهای دلبستگی از خود بروز دهد. اگر از جانب مراقب به نیاز های عاطفی و جسمانی نوزاد پاسخ های درست و به موقع داده شود سبک دلبستگی ایمن در کودک شکل می‌گیرد و دنیا و انسان ها را قابل اعتماد میداند؛ اما اگر به نیازهای کودک درست و به موقع پاسخ داده نشود احساس امنیت در نوزاد جای خود را به احساس ناامنی می‌دهد و کودک به این نتیجه می‌رسد که دنیا و انسان ها غیر قابل اعتماد هستند. این الگوی ذهنی تا بزرگسالی در افراد می ماند و تمام روابط او را درگیر می‌کند. احتمال اینکه این افراد به دلیل ترس شدید از خیانت در انجام آن پیش دستی کنند وجود دارد و دلیل تراشی غلط آنها این است که اگر خیانت نکنی، خیانت میبینی! همچنین در سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی افراد خود را مستقل و خودکفا نشان می‌دهند و از برقراری ارتباط صمیمانه و نزدیک اجتناب می‌کنند؛ و همیشه زمانی را برای تنهایی و خلوت با خود احتیاج دارند،تا احساس امنیت و آرامش داشته باشند.در روابط پنهانی نیز چون افراد همیشه در دسترس یکدیگر نیستند، زمان های تنهایی زیادی برای اینگونه افراد قابل دسترس است؛ در نتیجه این موضوع نیز می تواند یکی از گرایشات به این نوع رابطه ها باشد چرا که افراد در این نوع رابطه ها  آرامش بیش‌تری احساس می کنند.

۶-گم کردن معنای زندگی و وجودی نیز می تواند یکی دیگر از عوامل شکل گیری روابط پنهانی باشد.مواجه شدن با یک غم بزرگ ، از دست دادن یکی از نزدیکان ، افسردگی ، شنیدن خبری بد از دکتر، و یا رویارویی با مرگ ؛ اینها می توانند افراد را به این فکر بیندازند که، “آیا همه ی زندگی همین بوده است؟؟” و “در ادامه نیز زندگی این چنین خواهد گذشت؟؟” چیزی که افراد را از این افکار نجات می دهد یک شور و هیجانی است که عشقی تازه و پنهانی به آنها می دهد ، رنگ و احساسی جدید که غبار بی معنایی را از زندگی آنها پاک می کند.

۷-یکی از عوامل مهم و شایع “ازدواج زود هنگام” است، افرادی که در سنین پایین به خواست خود و یا به اجبار تن به ازدواج های زود هنگام می دهند. احتمال زیادی می‌رود که این افراد پس از گذشت چند سال با فکر به این موضوعات که جوانی نکرده اند ، عاشق نشده اند ، از زندگی چیزی نفهمیده اند چرا که تا به خودشان آمده اند ازدواج کرده اند، یا اینکه ممکن بود که شانس یافتن فردی بهتر را داشته باشند و ... ؛خیانت کنند و به روابط موازی روی آورند.

۸-تنوع طلبی نیز می تواند یکی دیگر از عوامل گرایش افراد به خیانت باشد. تنوع طلبی موضوعی است که تمام ابعاد زندگی ما را دربر میگیرد، از تنوع خوراک و پوشاک گرفته تا انواع روابط و دوستان و حتی روابط جنسی. به طور کلی به جز در روابط عاطفی و ازدواج، تنوع طلبی موضوعی مطلقا منفی تلقی نمی شود. چیزی که ممکن است افراد را به سمت خیانت و روابط جنسی متنوع سوق دهد؛ در کنار خطراتی که این نوع روابط به همراه دارند، مانند بیماری های مقاربتی؛ می‌تواند به دلیل هیجانات ناشی از ترشح سطح بالای هورمون هایی مانند دوپامین در بدن باشد.

۹-گرایش به روابط خارج از ازدواج به دلیل یک نوع مد اجتماعی؛ در اقشاری از جامعه که در بین آنها ضد ارزش ها، ارزش می شوند و روابط خارج از ازدواج به نوعی جزئی از افتخارات افراد تلقی میشود و در میان آنها تعهد به نوعی عقب ماندگی است؛ خیانت به میزان چشم گیری دیده میشود.

۱۰-افرادی هستند که در جهت رفع نیازهای مالی و پیشرفت های اجتماعی وارد روابط پنهانی می شوند و در قبال سرویس های جنسی که می دهند ، پول و موقعیت دریافت می‌کنند. اساس و مبنای این روابط بر داد و ستد مالی و اجتماعی استوار است. در کشور هایی که کارگری جنسی به عنوان یک شغل به رسمیت شناخته نمی شود و ممنوعیت های سفت و سختی برای آن وجود دارد؛ ما بیشتر شاهد اینگونه روابط هستیم.

۱۱-امروزه عصر مدرن افکاری را به ما القا می‌کند، که باید به سمت خواسته هایمان برویم؛ و این فرهنگ به وجود آمده که افراد حق یک زندگی شاد به هر وسیله ای را دارند و شادی از همه چیز مهم تر است. در گذشته اگر آدم‌ها یک زندگی را به دلیل شاد نبودن ترک و یا ارتباط خارج از زندگی زناشویی را انتخاب می‌کردند، امروزه به دلیل اینکه می خواهند شادتر باشند این کار را می کنند.

...

حال نگاه جامعه مردسالار به خیانت را بررسی می‌کنیم:


در جوامع مردسالار به دلایل متعدد و مختلفی ، نگاه و تعریفی متفاوت نسبت به خیانت وجود دارد.


۱-یکی از پایه ای ترین مسائل همان بحث مالکیت زمین و اراضی و مشخص بودن فرزندان است که پیش تر گفته شد( مشخص بودن وراث)؛ و تعهد فقط برای زنان بوده است و اینکه مردان از چه کسانی، چند فرزند می داشتند؛ مهم نبوده است.

۲-دلیل دیگر این نگاه متفاوت، تفاوتهای فیزیکی بدن زنان است، که مستعد بارداری هستند؛ و روابط پنهانی و موازی برای آنها تبعات بسیار بیش‌تری را نسبت به مردان به همراه دارد.

۳-دلیل بعدی مذاهبی مانند هندوها هستند که برای روابط چند همسری، برای مردان مشروعیت و برای زنان ممنوعیت های شدیدی قائل شده اند؛ این چنین که خیانت برای مردان بی معنی است ولی برای زنان امری بسیار نابخشودنی و هولناک است.

۴-در جوامع مردسالار به دلیل اینکه به زنان نگاهی جنسی دارند و آنان را کالا می بینند. زنان را تنها موجوداتی جنسی و مردان را نیز تشنه ی این جنسیت، می دانند. در روابط پنهانی، زنان را شکارچیان مردانی می دانند که زندگی و همسر خوبی ندارند و موجوداتی بی اختیار هستند، که فریب خورده ی زنان هستند. و البته زنانی هم که به آنها خیانت شده است، باز هم خودشان مقصرند چرا که این زنان سرویس دهنده های جنسی خوبی نبوده و در وظایف همسری کوتاهی کرده اند؛ یعنی خود را مانند عروسک زیبا نکرده و در بستر رفتاری شبیه به پورن استارها و در زندگی رفتاری مانند یک قدیسه نداشته اند! به همین دلیل تمام مسئولیت ها از دوش مردان برداشته می شود و زنان مقصر جلوه داده می شوند؛ زنانی که در روابط پنهانی هستند، شوهر دزد و زنانی که به آنها خیانت شده زنانی بی دست و پا و سرد مزاج، تلقی می شوند. در مقابل مردان در این میان موجوداتی مفلوک هستند که عنان و اختیار از کفشان رفته است!


تمام این دلایل و تبعیض ها باعث به وجود آمدن نگاه ، تعاریف و قضاوتهای متفاوت و حتی غلط نسبت به خیانت و روابط پنهانی شده است.

خیانت برای مردان عادی تلقی شده و در بسیاری موارد مقصر نیستند و یا حتی کاری که کرده اند اصلا خیانت تلقی نمی‌شود و خود را محق می دانند. در مقابل خیانت برای زنان امری است غیر قابل بخشش که در بسیاری از موارد ممکن است کشته شوند و جانشان را از دست بدهند. 

امـــّا باید این را بدانیم که اگر کاری غیر اخلاقی و به دور از انسانیت است برای هر دو جنس زن و مرد به یک میزان چنین است.

پایان 

نویسنده: آیدا فیروزی فرد

تصاوير برگزيده 1

جستجو

پربحث ترين ها

آخرين نظرات

ديگر رسانه ها

مالتی مدیا